اثنی عشریه در نقد و رد صوفیه و فلاسفه و عرفان‌های کاذب

دفاع مولوی رومی از عمر بن خطاب (قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها) و گستاخی و توهین به شیعیان


مولوی رومی در اشعار خود تعصب خود را به ولایت دشمنان اهل بیت علیهم السلام به وفور نشان داده است و بارها به شیعیان اهل بیت علیهم السلام اهانت کرده است (بر خلاف ادعای عده‌ای که مدعی تشیع وی هستند)؛ چنانچه در شعری می‌گوید:


این بیان اکنون چو خر بر یخ بماند


چون نشاید بر جهود انجیل خواند


کی توان با شیعه گفتن از عمر


کی توان بربط زدن در پیش کر


مثنوی، تألیف مولوی، تصحیح ریچارد نیکسون، صفحه ۴۷۷



ظریفی شیعه در پاسخ به مولوی می‌گوید:


می‌توان با شیعه گفتن از عمر


این نماند در دل وی مستتر


شیعه یعنی جان فدای فاطمه


فاطمه یعنی که لعنت بر عمر !!!

  • ۱۲ آذر ۹۷ ، ۰۰:۵۵
  • خادم المهدی


اوج تناقض و نفاق و دورویی موسوی مطلق


تصویر سمت راست: تکذیب احادیث مذمت صوفیه به خاطر دفاع از عقاید باطل صوفیه و اولیاء خدا خواندن آنان در سایت موسوی مطلق


تصویر سمت چپ: تایید همان احادیث به خاطر منافع سیاسی در کانال تلگرام موسوی مطلق!!!!


قضاوت با شما

  • ۰۱ آذر ۹۷ ، ۰۱:۰۴
  • خادم المهدی


جعل حدیث و تکفیر غیرمعتقدین به جبرگرایی توسط شبستری صوفی بزرگ


شبستری از ارکان صوفیه می‌گوید:


هر آنکس را که مذهب غیر جبر است / نبی فرمود کو مانند گبر (کافر) است !!!


گلشن راز، تالیف شبستری، صفحه ۵۹



این در حالی است که بر خلاف حدیث جعلی که این صوفی جعل کرده است، از نظر معصومین پیروان جبر خود کافر هستند؛ چنانچه شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است که امام رضا علیه السلام فرمودند:


بِالتَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ فَهُوَ کَافِرٌ مُشْرِکٌ وَ نَحْنُ مِنْهُ بِرَاءٌ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة.


هر کس به تشبیه و جبر اعتقاد داشته باشد کافر و مشرک است، و ما در دنیا و آخرت از او بیزاریم.


التوحید، تألیف شیخ صدوق، صفحه ۳۶۴



قضاوت با شما


  • ۲۳ آبان ۹۷ ، ۰۰:۴۲
  • خادم المهدی


سوالی از متخصص فلسفه و عرفان اسلامی دکتر یحیی یثربی:


آقای دکتر! ملاصدرا می گوید: «تبا لفلسفة تکون قوانینها مخالفة للکتاب و السنة» که ظاهراً ادعای اسلامی بودن دارد؟؟


دکتر یثربی: بله درست است؛ البته اسلامی نمی‌داند، بلکه می‌گوید این فلسفه با اسلام مخالفت ندارد؛ باز هم استقلالش را قبول دارد و نمی‌توانند نام اسلامی روی آن بگذارند؛ چرا؟ چون در تعریف فلسفه، در همان حوزه به طلبه یاد می‌دادند که فلسفه عبارت است از اینکه شما در هر کار فکری که می‌کنی ملتزم و متعهد به نتیجه نباشی بلکه ببینی برهان تو را به کجا می‌برد؛ پس این روش نمی‌تواند دینی باشد؛ (برای این توضیح می‌دهم که خیلی شبهه ایجاد شده و برای آیندگان بد است) و در ادامه‌اش هم می‌گویند: ما علم دینی درست می‌کنیم؛ یعنی کاری که غربی ها ۸ قرن پیش کردند و یک دنیا دردسر درست کردند؛ حالا بیا بگو این علم، دینی است؛ فردا شیمی تغییر کند، باید دین هم تغییر پیدا کند. این کارها درست نیست! ببینید، فلسفه علم حقایق است. علم حقایق است یعنی کارش با موجودات بیرونی است. کار با موجودات بیرونی تعهدبردار نیست؛


الآن من از شما می‌پرسم این چیست؟ شما نگاه می کنی و جوابی می دهی. اگر از یک مسیحی هم بپرسم، اگر مثل شما قوای ادراکی‌اش سالم باشد، همان جواب را می‌دهد؛ اگر از یک هندی هم بپرسم همان جواب را می دهد. جواب دو دو تا چهار تا، مسیحی و اسلامی ندارد. یا مثلاً ترکیبات آب این است و این است، این را آزمایش تعیین می‌کند و مسیحی و اسلامی ندارد. ولی ما چون عادت داریم هر چیزی را قاطی کنیم و اسلامی‌اش کنیم، عرفان را هم اسلامی‌اش کرده‌ایم. از ۳۰۰۰ سال پیش از اسلام، عرفان مکتب شناخته شده‌ای در هند و یونان باستان و مسیحیت بوده و اصلاً ربطی به اسلام ندارد. 


ما می‌توانیم ادعا کنیم که عرفان، اگر درست باشد، با اسلام در تضاد نیست و تفکر هم اگر درست باشد با اسلام در تضاد نیست؛ نه به خاطر این که آن عین این است بلکه به خاطر این که این دین، دینی است واقعی و با عقل به آن می‌رسیم؛ علم هیچ وقت نمی‌تواند با این نظر تو که می‌گویی این مثلاً قندان است مخالفت کند ؛ چرا؟ چون می‌گوید: شما اگر علمی کار کنید، به این نتیجه می‌رسید؛ پس من یک حقیقت و واقعیتی را گفتم و شما هم اگر واقعی کار کنید به آن می‌رسید.

  • ۱۶ آبان ۹۷ ، ۰۱:۲۳
  • خادم المهدی

وقتی ملاصدرا نمی‌تواند ارسطو را از فلوطین تشخیص دهد 


ملاصدرا کشف و شهود را به ارسطو نسبت می‌دهد و می‌نویسد:


و بدان که رسیدن به این نکته، و نکات مشابه آن از احکام موجودات، ممکن نمی‌شود جز با مکاشفات باطنی و مشاهدات نهانی  و معیانات وجودی و در این مورد حفظ قواعد بحثی و دانستن احکام مفهومی ذاتی و عرضی بسنده نیست و این مکاشفات جز به سبب ریاضت  و مجاهدات در خلوت و کناره گیری شدید از هم نشینی خلق و بریدن از اعراض دنیا و شهوات باطل آن و بلند مقامی‌های پنداری و آرزوهای دروغین آن حاصل نشود و بیشتر کلمات ارسطو دلالت دارد بر قوت کشف و نور باطن و نزدیکی او به خدا و این که او از اولیاء کامل بود.

 

جلال الدین آشتیانی نیز در جای دیگر درباره انحصار عقول به ده می‌نویسد: 


اینکه صدر المتالهین در کتب خود این قول را معتقد ارسطو می‌داند، اشتباه است چون اثولوجیا تحقیقا از ارسطو نیست و برای شیخ یونانی است. (2)

 

پی نوشت و مصادر و منابع »


1- الاسفار الاربعة، تألیف ملاصدرا، جلد ۹، صفحه ۱۱۸

2- شرح و حال و آراء فلسفی ملاصدرا، تألیف جلال الدین آشتیانی، صفحه ۲۳۲


فلوطین در بین فیلسوفان مسلمان به شیخ یونانی نامیده می‌شود 


بعضی چه خیال خامی دارند که می‌خواهند ملاصدرا را به جهانیان معرفی کنند. 


  • ۱۴ آبان ۹۷ ، ۰۰:۲۳
  • خادم المهدی


ابو علی سینا فیلسوفی که جان خود را بر سر هوسبازی و شکم بارگی خود از دست داد !!!


حسین خدیو جم از اساتید فلسفه در بیان نحوه مرگ ابن سینا به نقل از ابو عبید جوزجانی شاگرد خاص ابن سینا می‌نویسد:


همه نیروهای شیخ به کمال بود اما نیروی آمیزش با زنان در وجود وی از دیگر نیروهای شهوانی افزون بود و در این کار زیاده‌روی می‌کرد. روزی از سوی یاران، زیان زن دوستی و پرخوری و شب زنده‌داری که شیخ در این هر سه افراط می کرد به وی گوشزد شد. شیخ پاسخ داد: «خدای بزرگ از نیروهای جسمی و روحی مرا بهره‌ی فراوان بخشیده است. و من باید از همه‌ی این نیروها نیک بهره برگیرم و به موقع برخوردار شوم». زیاده‌روی در شهوات سرانجام جسم نیرومند شیخ را فرسوده کرد. هنگامی که علاء الدوله با تاش فراش می‌جنگید و پورسینا همراه وی بود، بیماری قولنج گریبان شیخ را گرفت. شیخ از ترس آن که مبادا در هنگام کارزار و فرار امیر زمین‌گیر شود و از همگامی با او بازماند، در یک روز هشت بار دستور تنقیه داد که در اثر زیاده‌روی روده‌هایش زخم شد. چون در کار درمان ورزیده بود، خویشتن را به داروهای مناسب اندکی بهبود بخشید اما علیل گشت زیرا از غذا پرهیز نمی‌کرد و از هم‌نشینی با زنان دست‌بردار نبود. در نتیجه بیمای قولنج وی گاهی زورآور می‌شد و زمانی تسکین می‌یافت تا آن هنگام که در رکاب علاء الدوله به سوی همدان رهسپار گردید. در این سفر بیماری شیخ به شدت گرایید و چون به همدان رسید، دانست که نیروی جسمانی خود را چنان از دست داده که دیگر از غذا و دارو کاری ساخته نیست. از این رو از درمان خویش دست کشید و گفت: «مدبر تن من از تدبیر فرومانده و درمان بی فایده است». چند روزی بر این حال بود تا دیده از جهان فرو بست. جسمش را در همدان به خاک سپردند. در آن هنگام پنجاه و هشت ساله بود.


ترجمه رساله اضحویه، تالیف ابن سینا، با مقدمه خدیو جم، صفحه ۲۴


  • ۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۲:۳۵
  • خادم المهدی


ارادت احمد غزالی (از اقطاب صوفیه و برادر ابو حامد غزالی) به ابلیس


ابن ابی الحدید می‌نویسد:


أنه کان یتعصب لإبلیس و یقول إنه سید الموحدین و قال یوما على المنبر من لم یتعلم التوحید من إبلیس فهو زندیق .


او (احمد غزالی) نسبت به ابلیس تعصب داشت و می‌گفت ابلیس سید الموحدین است و روزی بر منبر گفت: هر کس از ابلیس توحید نیاموزد زندیق است.


شرح نهج البلاغة، تألیف ابن ابی الحدید، جلد ۱، صفحه ۱۰۷



مقصود و هدف عرفان‌ها و مکاتب مخالف اهل بیت علیهم السلام چیزی جز ابلیس نیست

  • ۰۴ آبان ۹۷ ، ۰۱:۳۸
  • خادم المهدی


دفاع غزالی از یزید


باز هم فتاوای نفرت انگیز علمای اهل بدعت


ابو حامد محمد غزالی از بزرگ‌ترین علمای سنی شافعی و صوفی مسلک می‌گوید لعن یزید جایز نیست چون یزید مومن بوده و هرکس این را نپذیرد احمق است !!!


فإنه سئل عمن صرح بلعن یزید : هل یحکم بفسقه أم هل یکون ذلک مرخصاً فیه وهل کان مریداً قتل الحسین، رضی الله عنه، أم کان قصده الدفع وهل یسوغ الترحم علیه أم السکوت عنه أفضل ینعم بإزالة الاشتباه مثاباً، فأجاب: لا یجوز لعن المسلم أصلاً، ومن لعن مسلماً فهو الملعون، وقد قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: «المسلم لیس بلعانٍ» ، وکیف یجوز لعن المسلم ولایجوز لعن البهائم وقد ورد النهی عن ذلک، وحرمة المسلم أعظم من حرمة الکعبة بنص النبی، صلى الله علیه وسلم. ویزید صح إسلامه، وما صح قتله الحسین، رضی الله عنه، ولا أمره لا رضاه بذلک، ومهما لم یصح ذلک منه لا یجوز أن یظن ذلک به فإن إساءة الظن بالمسلم أیضاً حرام، وقد قال تعالى: «اجتنبوا کثیراً من الظن إن بعد الظن»، وقال النبی، صلى الله علیه وسلم: «إن الله حرم من المسلم دمه وماله وعرضه وأن یظن به ظن السوء» ، ومن زعم أن یزید أمر بقتل الحسین، رضی الله عنه، أو رضی به فینبغی أن یعلم به غایة حماقة، فإن من قتل من الأکابر والوزراء والسلاطین فی عصره لو أراد أن یعلم حقیقة من أمر بقتله ومن الذی رضی به ومن الذی کرهه لم یقدر على ذلک، وإن کان قد قتل فی جواره وزمانه وهو یشاهده، فکیف لو کان فی بلد بعید وزمن قدیم قد انقضى، فکیف یعلم ذلک فیما انقضى علیه قریب من أربعمائة سنة فی کان بعید وقد تطرق التعصب فی الواقعة فکثرت فیها الأحادیث من الجوانب فهذا أمرٌ لا تعرف حقیقته أصلاً، وإذا لم یعرف وجب إحسان الظن بکل مسلم یمکن إحسان الظن به، ومع هذا فلو ثبت على مسلم أنه قتل مسلماً فمذهب الحق أنه لیس بکافر، والقتل لیس بکفر بل هو معصیة، وإذا مات القاتل فربما مات بعد التوبة، والکافر  لو تاب من کفره لم تجز لعنته، فکیف من تاب عن قتل وبم یعرف أن قاتل الحسین رضی الله عنه، مات قبل التوبة وهو الذی یقبل التوبة عن عباده، فإذاً لا یجوز لعن أحد ممن مات من المسلمین، ومن لعنه کان فاسقاً عاصیاً لله تعالى، ولو جاز لعنه فسکت لم یکن عاصیاً بالإجماع، بل لو لم یلعن إبلیس طول عمره لا یقال له یوم القیامة: لم لم تلعن إبلیس، ویقال للاعن: لم لعنت ومن أین عرفت أنه مطرود ملعون والملعون وهو المبعد من الله عز وجل، وذلک غیب لا یعرف إلى فیمن مات کافراً فإن ذلک علم بالشرع، وأما الترحم علیه جائز، بل هو مستحب، بل هو داخل فی قولنا فی کل صلاة «اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات» ، فإنه کان مؤمناً والله أعلم؛ کتبه الغزالی.


از غزالی در مورد کسی که به لعن یزید تصریح می‌کند سوال شد که آیا چنین حکمی می‌شود؟ آیا یزید به قتل حسین بن علی راضی شد یا نه؟ آیا ترحم (رحمت فرستادن) بر یزید جایز است یا نه؟ غزالی پاسخ داد: لعن مسلمانان اصلا جایز نیست هر کس مسلمانی را لعن کند خودش ملعون است و حرمت مسلمان بنا بر حدیث پیامبر از حرمت کعبه بالاتر است و و یزید مسلمان است و نسبت قتل یا امر یا رضای او به قتل حسین (علیه السلام) سوء ظن به مسلمان است و به حکم کتاب و سنت حرام است. هر کس شک در صحت این نسبت کند در غایت حماقت است. اگر سلطانی یا امیری یا وزیری کسی را کشت، به دست آوردن قاتل یا آمر یا قاضی اگرچه آن ها نزدیک باشند مقدور نیست، خصوصا اگر زمان بعید و مکان شاسع باشد و مانند مورد کلام که از زمان یزید و شهادت حسین (علیه السلام) چهارصد سال گذشته است. (یعنی تا زمان غزالی) پس چگونه معلوم می شود که یزید قاتل یا آمر یا راضی بوده؟ مطلب دیگر این که باید به اهل اسلام حسن ظن داشت و اگر فرضا ثابت شد چنانچه اشاعره می‌گویند: «قتل مسلمانان موجب کفر نیست» ممکن است قاتل فرضا یزید باشد ولی اگر توبه کرده و بعد مرده لعن او جایز نیست ، مانند کافر که اگر توبه کند لعن او جایز نیست و معلوم نیست که یزید از قتل حسین بن علی (علیه السلام) توبه نکرده است پس لعن چنین مسلمانی جایز نیست و اگر کسی او را لعن کند معصیت کرده است و اگر لعن او جایز باشد کسی او را لعن نکند گناهکار نیست و اما یزید از کجا معلوم است که او دور از رحمت الهی است و گفتن این که او از رحمت الهی دور است، ترخص به غیب است مگر در باره‌ی کسی که به کفر مرده باشد و ترحم بر یزید جایز است ، بلکه مستحب است و بلکه او داخل در عموم اللهم اغفر للمومنین و المومنات است و یزید مومن بوده !!!.


وفیات الاعیان، تألیف ابن خلکان، جلد ۳، صفحه ۲۸۸-۲۸۹، چاپ دار صادر



این تحلیل مضحک از شخصی به مانند غزالی بعید نیست زیرا برادرش هم شیطان را از اولیا خدا می‌دانست!!! و همان طور که در مطالب قبلی گفتیم به اعتراف تفتازانی عالم بزرگ اهل سنت عمری، علمای اهل سنت عمری از لعن یزید جلوگیری می‌کنند تا مبادا آتش لعن به عاملان اصلی عاشورا یعنی غاصبین ولایت برسد.


اما فاجعه آنجاست که عده‌ای روشنفکرنمای (به ظاهر شیعه و در اصل ناصبی) احمق‌تر از این غزالی به دستور و سفارش اربابان خود برای این مردک مراسم بزرگداشت در تهران و شهرهای دیگر و رایزنی فرهنگی ایران در برلین برگزار می‌کنند و کلی از این ملعون در صدا و سیما و حتی کتب درسی کشور تعریف و تمجید می‌کنند و یک سری عوام عمامه به سر در منبر رسول خدا بی شرمانه غزالی و ابن عربی لعنت الله علیهما را بزرگان عرفان اسلامی معرفی می‌کنند و اتفاقا از عقاید منحوسش هم بسیار تاثیر گرفته‌اند تا جایی که صمدی آملی علیه ما علیه که خود و استادش را شیعه اصیل و منتقدینشان را احمق و گمراه می‌داند ادعا می‌کند شمر و یزید و سایر قاتلین امام حسین علیه السلام زودتر از ما وارد بهشت می‌شوند!!!


پاسخ‌ها و ردیه‌های زیادی بر این فتوای غزالی نوشته شده اما چه خوب مرحوم سنایی غزنوی (شاعری که ابتدا خود سنی متعصب بود اما در اواخر عمر مسبتصر شده شیعه گشته و اشعار برائی می‌سرود) در قطعه شماره هشتاد و پنج دیوان اشعارش این گونه پاسخ این ملعون را داده است که شاید از چند جلد بعضی کتب هم بهتر باشد:


داستان پسر هند مگر نشنیدی؟!

که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید


پدر او لب و دندان پیمبر بشکست

مادر او جگر عم پیمبر بمکید


خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت

پسر او سر فرزند پیامبر ببرید


بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنیم؟

لعنة الله یزیداً و علی حب یزید



و چه خوب‌تر امیر علیشیر نوایی (دانشمند و شاعر شیعی که تقیه می‌کرد) می‌سراید:


ای که گویی بر یزید و آل او (در بعضی نسخه‌ها آن سه کس) لعنت مکن !

ز آن که شاید حق تعالیٰ کرده باشد رحمشان !!


آنچه با آل نبی کردند، گر بخشد خدای

هم ببخشاید ترا گر کرده باشی لعنشان!!



اللهم العن یزید و اتباعه حتی ترضی اهل بیت النبوة صلوات الله علیهم

  • ۰۲ آبان ۹۷ ، ۰۰:۲۹
  • خادم المهدی


غزالی(از علمای بزرگ اهل سنت عمری و از بزرگان عرفان و تصوف) می‌گوید مقتل امام حسین نخوانید چون باعث بغض صحابه می‌شود !


یکی از حقایق مسلم تاریخ، نقش برخی از صحابه در شهادت امام حسین علیه السلام می‌باشد که کمتر به آن پرداخته شده است. از همین رو ابو حامد غزالی (از کبار علمای اهل سنت عمری) از آن جا که می‌دانسته برخی از صحابه‌ی جلیل القدر در نزد اهل سنت عمری از عوامل شهادت امام حسین علیه السلام بوده‌اند، خواندن روضه‌ی امام حسین را حرام می‌داند تا مبادا باعث بغض صحابه شود !


ابن حجر مکی می‌نویسد:


قَالَ الْغَزالِیّ وَغَیره وَیحرم على الْوَاعِظ وَغَیره رِوَایَة مقتل الْحُسَیْن وحکایاته وَمَا جرى بَین الصَّحَابَة من التشاجر والتخاصم فَإِنَّهُ یهیج على بغض الصَّحَابَة ….. 


غزالی و غیر از او گفته‌اند که بر واعظ و غیر واعظ حرام است که مقتل حسین و حکایاتش و آن چه بین صحابه رخ داده از مشاجراتشان و تخاصمشان را بیان کنند چون باعث بغض صحابه می‌شود …..


الصواعق المحرقة، تالیف ابن حجر مکی، جلد ۲، صفحه ۶۴۰، چاپ موسسه الرسالة



الله اکبر ! مگر برخی از صحابه در شهادت امام حسین علیه السلام چه نقشی داشته‌اند که برخی از علمای اهل سنت عمری از جمله غزالی دوست نداشته‌اند که ماجرای کربلا بیان گردد؟! آری، اگر مردم به مطالعه زوایا عاشورا و نقش افرادی که در آن نقش داشتند بپردازند به نقش افرادی که صحابه و عادل بهشتی می‌خواندند در شهادت سبط نبی اکرم صلی الله علیه و آله پی خواهند برد و از طرفی نقش غاصبین ولایت در هموار کردن بروز این جنایت برایشان روشن خواهد شد پس اینگونه است که سال‌ها عوامشان را در جهالت فکری نگاه داشته‌اند …


نکته‌ی جالب آن که وقتی ما به نسخه‌های خطی و قدیمی "الصواعق المحرقة" که این قول غزالی در آن نقل شده مراجعه می‌کنیم، به تحریفی عجیب و شنیع می‌رسیم ! تحریف آن است که اصل قول غزالی چنین بوده است:


قَالَ الْغَزالِیّ وَغَیره وَیحرم على الْوَاعِظ وَغَیره رِوَایَة مقتل الحسن الْحُسَیْن وحکایاته وَمَا جرى بَین الصَّحَابَة من التشاجر والتخاصم فَإِنَّهُ یهیج على بغض الصَّحَابَة والطعن فیهم .....


غزالی و غیر از او گفته‌اند که روایت مقتل [امام] حسن و [امام] حسین و آن چه که از مشاجره بین صحابه و تخاصم رخ داده است حرام می‌باشد چرا که موجب بغض صحابه و طعن به آنان می‌شود ...



این جاست که مشخص می‌گردد که اهل سقیفه خبیث به منظور پاک کردن رد پای "معاویه" و نقش وی در شهادت امام حسن علیه السلام عبارت "الحسن" را در چاپ‌های جدید حذف کرده‌اند تا مبادا زندیقی که دایی مومنین می‌خواندند زیر سوال رود !!!


امروز هم دجال‌های سقیفه مانند مولوی گرگیج و عبد الحمید به شدت با برگذاری روضه امام حسین علیه السلام در بین عوام اهل سنت عمری مخالفت می‌کنند چون می‌دانند باعث هدایت خیلی از عوامشان می‌شود؛ چنانچه می‌دانیم مرحوم ملا حسین کاشفی با نوشتن کتاب روضة الشهدا و ترویج روضه خوانی در بین اهل سنت عمری باعث شیعه شدن بسیاری از سنیان شرق ایران شد.


لعنت خدا بر دشمنان اهل بیت و کتمان کنندگان تاریخ


  • ۲۸ مهر ۹۷ ، ۰۱:۵۶
  • خادم المهدی


دیدگاه ملا محسن فیض کاشانی رضوان الله علیه در مورد ابن عربی


ملا محسن فیض یکی دیگر از سرزنش کنندگان ابن عربی است. وی که یکی از برجسته‌ترین دانشمندان شیعی است و در بسیاری از علوم متخصص و صاحب نظر و تألیفات است، سال‌ها جزو مدافعان و شارحان آثار ابن عربی بود؛ اما در اواخر عمر خویش از عقاید صوفیه برگشت و نادم شد و در رد آنان کتاب نوشت. اینک به یکی از نوشته‌های وی که در رد و طعن ابن عربی است توجه فرمایید:


شیخ اکبر اهل سنت، محی الدین ابن عربی است؛ او از پیشوایان صوفیه و از بزرگان اهل معرفتشان می‌باشد، در فتوحات می‌گوید: من از خدا نخواستم که امام زمانم را به من بشناساند، و اگر از خدا می‌خواستم به من می‌شناساند. ای صاحبان بصیرت عبرت بگیرید و بنگرید که چگونه خود را بی‌نیاز از شناختن امام علیه السلام دید حال آنکه حدیث مشهور بین همه علما که می‌گوید: «هر کس که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است» را شنیده بود، پس چگونه خدا او را مخذول و گمراه کرد و به خودش واگذاشت تا شیطان او را در زمین علوم سرگردان رهایش کرد. پس با وجود علم فراوان و دقت نظری که داشت و برخورداریش از سیر در زمینه حقایق و فهم نسبت به اسرار و دقایق، در هیچ یک از علوم اسلامی راه دقیق را نپیمود و به حتم و یقین به حدود آن دست نیافت. و در سخنانش مخالفت‌های رسوایی با شرع و تناقضات عقلی واضحی وجود دارد آن چنان مخالفت‌ها و تناقض‌هایی که کودکان به آن می‌خندند و زنان آن‌ها را به مسخره می‌گیرند. این حقیقت بر آنان که در تألیفات او خصوصا فتوحات و بالاخص ابواب اسرار عبادات تتبع کنند پنهان نمی‌ماند. سپس با ادعاهای گسترده‌اش در شناخت خدا و مشاهده معبود و همراهی با خدا با چشم شهود و اینکه به دور عرش گشته، و فنای در توحید و ... او را در شرایطی می‌بینی که دارای سخنان سخیف و احمقانه و بلند پروازی‌های متکبرانه و هذیان و خرافات در هم و بر هم و ضد و نقیض‌های تحیر آوری که جگر را پاره پاره می‌کند قرار دارد. گاه سخنانی به ثبات و مستقیم می‌گوید و گاهی مطالبش از آشیانه عنکبوت سست‌تر است. در کتاب‌ها و تصنیفاتش گفتارهای بی‌ادبانه نسبت به خداوند منزه وجود دارد که هیچ مسلمانی در هیچ موقعیتی راضی نمی‌شود به آن سخن گوید. او در ضمن کلماتی مزخرف و دیوانه‌وار که قلب‌ها را پریشان و عقل‌ها را وحشت زده و ذهن ها را متحیر می‌کند، گویا در نفسش از صور مجرده امور قبیحی را می‌بیند و گمان می‌کند حقیقت دارد و تلقی به قبول کرده و تصور می‌کند که آن‌ها حقیقت وصول به حق است. شاید عقلش به واسطه شدت ریاضت و گرسنگی مختل شده، و آنچه به خاطرش می‌آمده بدون تأمل به قلمش جاری می‌شده است.


ابن عربی از نگاهی دیگر، تألیف سید محسن طیب نیا، صفحه ۴۲۱-۴۲۲؛ به نقل از رساله بشارة الشیعة، تألیف فیض کاشانی، صفحه ۱۵۰-۱۵۲


  • ۲۳ مهر ۹۷ ، ۰۱:۲۹
  • خادم المهدی