اثنی عشریه در نقد و رد صوفیه و فلاسفه و عرفان‌های کاذب


لعن فرشتگان آسمان‌ها و زمین بر صوفیه


علمای شیعه همچون شیخ طوسی، شیخ طبرسی، ورام بن ابی فراس و ... رحمت الله علیهم روایت کرده‌اند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در قسمتی از وصایای خود به حضرت ابی ذر علیه السلام فرمودند:


یا أبا ذر یکون فی آخر الزمان قوم یلبسون الصوف فی صیفهم و شتائهم، یرون أن لهم الفضل بذلک على غیرهم؛ أولئک یلعنهم أهل السموات و الأرض. 


ای ابی ذر در آینده قومی خواهد آمد که در تابستان و زمستان لباس پشم (صوف) می‌پوشند و با این کار خود را از دیگران برتر می‌دانند، و فرشتگان آسمان‌ها و زمین به آن‌ها لعنت می‌فرستند.


الامالی، تالیف شیخ طوسی، مجلس ۱۹، حدیث ۱، صفحه ۵۳۹، چاپ موسسه البعثة



مکارم الاخلاق، تالیف شیخ طبرسی، جلد ۲، حدیث ۲۶۶۱، صفحه ۳۸۱، چاپ موسسه النشر الاسلامی



تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورام)، تالیف ورام بن ابی فراس، صفحه ۳۱۴، چاپ مکتبة الحیدریة



بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی رضوان الله علیه، جلد ۷۴، حدیث ۳، صفحه ۹۱، چاپ دار احیاء التراث العربی



حدیقة الشیعة، تالیف مقدس اردبیلی، جلد ۲، صفحه ۷۴۸، چاپ انتشارات انصاریان



وسائل الشیعة، تالیف شیخ حر عاملی، جلد ۵، صفحه ۳۵، حدیث ۵۸۲۸، چاپ موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث



سفینة البحار، تالیف شیخ عباس قمی، جلد ۳، صفحه ۱۴۳، چاپ مجمع البحوث الاسلامیة



مستدرک سفینة البحار، تالیف علامه نمازی شاهرودی، جلد ۶، صفحه ۳۹۸، چاپ موسسه النشر الاسلامی



عین الحیات، تالیف علامه مجلسی، جلد ۲، صفحه ۴۵۴، انتشارات انوار الهدی



شرح روایت توسط علامه مجلسی قدس سره:


بدان که چون حضرت رسول صلی الله علیه و آله به وحی الهی بر جمیع علوم آینده و رموز غیبیه مطلع‌اند، و بیان مدح تواضع و شکستگی و شالپوشی نمودند، و می‌دانستند که جمعی از اصحاب بدعت و ضلالت بعد از آن حضرت به هم خواهند رسید که در این لباس به تزویر و مکر مردم را فریب دهند، لهذا متصل به آن فرمودند که: جماعتی به هم خواهند رسید که علامت ایشان این است که به چنین لباسی ممتاز خواهند بود؛ آن گروه ملعون‌اند، تا مردم فریب ایشان را نخورند. و به غیر فرقه ضاله مبتدعه صوفیه، دیگر کسی این علامت را ندارد. و این یکی از معجزات عظیمه حضرت رسالت پناهی است که از وجود ایشان خبر داده‌اند و سخن را در مذمت ایشان مقرون به اعجاز ساخته‌اند که کسی را شبهه در حقیت این کلام معجز نظام نماند، و هر که با وجود این آیه بینه انکار نماید به لعنت خدا و رسول گرفتار گردد. و آنچه حضرت فرموده‌اند از پشمپوشی، منشا لعن ایشان همین نیست؛ بلکه چون آن جناب به وحی الهی می‌دانسته‌اند که ایشان شرع آن حضرت را باطل خواهند کرد، و اساس دین آن حضرت را خراب خواهند کرد، و در عقاید به کفر و زندقه قائل خواهند شد، و در اعمال، ترک عبادات الهی کرده به مخترعات بدعت‌های خود عمل نموده و مردم را از عبادت بازخواهند داشت، لعن ایشان فرموده، و این هیئت و لباس را علامتی برای ایشان بیان فرموده که به آن علامت ایشان را بشناسند. ای عزیز اگر عصابه (سربند) عصبیت از دیده بگشایی و به عین انصاف نظر نمایی، همین فقره که در این حدیث شریف وارد شده است، براى ظهور بطلان طایفه مبتدعه صوفیه کافی است، قطع نظر از احادیث بسیار که صریحا و ضمنا بر بطلان اطوار و اعمال ایشان و مذمت مشایخ و اکابر ایشان وارد شده است. و اکثر قدما و متاخرین علمای شیعه رضوان الله علیهم مذمت ایشان کرده‌اند، و بعضی کتاب‌ها بر رد ایشان نوشته‌اند، مثل: علی بن بابویه که نامه‌ها به حضرت صاحب الامر علیه السلام می‌نوشته و جواب او می‌رسیده، و فرزند سعادتمندش محمد بن بابویه که رئیس محدثین شیعه است، و مثل شیخ مفید که عماد مذهب شیعه بوده، و اکثر محدثین و فضلای نامدار از شاگردان اویند، و توقیع حضرت صاحب الامر علیه السلام برای او بیرون آمده مشتمل بر مدح او، و او کتابی مبسوط بر رد ایشان نوشته، و مثل شیخ طوسی که بزرگ طایفه شیعه است، و اکثر احادیث شیعه به او منسوب است. و مثل علامه حلی رحمه الله که در علم و فضل مشهور آفاق است، و مثل شیخ علی در کتاب مطاعن مجرمیه، و فرزند او شیخ حسن در کتاب عمدة المقال، و شیخ عالی قدر جعفر بن محمد دوریستی در کتاب اعتقاد و ابن حمزه در چند کتاب، و سید مرتضی رازی در چند کتاب، زبدة العلماء و المتورعین مولانا احمد اردبیلی قدس الله ارواحهم و شکر الله مساعیهم، و غیر ایشان از علمای شیعه رضوان الله علیهم، و ذکر سخنان این فضلاء عظیم الشان، و اخباری که در این مطلب ایراد نموده‌اند، موجب تطویل مقال است ان شا الله کتابی علاحده در این مطلب نوشته می‌شود.


عین الحیات، تالیف علامه مجلسی، جلد ۲، صفحه ۴۵۴-۴۵۶، انتشارات انوار الهدی






  • ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۴
  • خادم المهدی


نظر شیخ یوسف بحرانی قدس سره در مورد ابن عربی


شیخ یوسف بحرانی قدس الله روحه الشریف (صاحب الحدائق) فقیه و عالم بزرگ شیعه در مورد ابن عربی می‌نویسد:


من عظماء الصوفیة محی الدین بن عربی و ذکر فی فتوحاته أن إبلیس سیدالموحدین و ذلک أن اللّه سبحانه لما أمره بالسجود لآدم لم یقل أنی لم أسجد مطلقا بل أبى عن السجود لبشر مثله مشیرا إلى أنه لا یسجد إلا للّه تعالى، على أنه لحظ‍‌ أن اللّه سبحانه أراد من سجود الملائکة أنهم إذا اشتغلوا بالسجود علم اللّه سبحانه و تعالى آدم الأسماء کلها و الشیطان أراد أن لا یزید علم آدم على علمه فلذا لم یسجد حرصا على سماع العلوم الملکوتیة و من هذا کان أعلم العلماء و الملائکة.

وذکر أیضا أن قوم نوح علیه السلام حکم علیهم ربهم بأنهم مغرقون یعنی فی بحر الرحمة، وأن نوح ومن رکب السفینة معه کان مبعدین محفوظین عن تلک الرحمة برکوب السفینة فهی سفینة النجاة من الرحمة لا من الهلاک.

أقول: و هذا الزندیق من أعظم مشایخ الصوفیة و یستندون إلیه فی أکثر عقائدهم و یعتمدون على کتبه و ما ینقل منه.


از بزرگان صوفیه ابن عربی است. او در کتابش فتوحات مکیه می‌گوید: ابلیس سرور موحدین است، چرا که وقتی خدای تعالی او را امر کرد بر سجده بر آدم، نگفت اصلا سجده نمی‌کنم، بلکه گفت بر غیر خداوند سجده نمی‌کنم! او ملاحظه نمود که خدواند متعال ملائکه را امر کرد به سجده بر آدم، تا وقتی آن‌ها مشغول سجده‌اند، آدم را علم اسماء بیاموزد؛ شیطان نیز می‌خواست که علم آدم بر او سبقت نگیرد، لذا سجده نکرد تا آن علوم را بیاموزد؛ چرا که او حریص بود بر علوم ملکوتی؛ او از تمام علماء و ملائکه بالاتر است. و همچنین گفته است: حکم خداوند بر قوم نوح علیه السلام غرق شدن آن‌ها در دریای رحمت بود و نوح و کسانی که با او در کشتی بودند از آن رحمت رانده شدند و کشتی آنان را از هلاکت نجات نداد بلکه از رحمت خداوند محرومشان ساخت. حال این زندیق شده یکی از بزرگ‌ترین شیوخ صوفیه و آنان در اکثر عقایدشان به او استناد می‌کنند و به او و کتبش اعتماد کرده و او نقل قول می‌کنند.


الکشکول المسمی انیس المسافر و جلیس الحاضر، تالیف شیخ یوسف بحرانی، جلد ۲، صفحه ۱۰۳۳-۱۰۳۴، چاپ المکتبة الحیدریة


  • ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۳
  • خادم المهدی


دیدگاه آیت الله مرعشی رضوان الله علیه در مورد صوفیه


مرحوم حضرت آیت الله مرعشی نجفی رضوان الله علیه در تعلیقات خود بر کتاب احقاق الحق شهید نور الله شوشتری رضوان الله علی  در رابطه با جریان تصوف می‌نویسد:


عندی ان مصیبة الصوفیة على الإسلام من أعظم المصائب تهدمت بها أرکانه و انثلمت‌ بنیانه، و ظهر لی بعد الفحص الأکید و التجول فی مضامیر کلماتهم و الوقوف على ما فی خبایا مطالبهم و العثور على مخبیاتهم بعد الاجتماع برؤساء فرقهم ان الداء سرى الى الدین من رهبة النصارى فتلقاه جمع من العامة کالحسن البصری و الشبلی و معروف و طاوس و الزهری و جنید و نحوهم ثم سرى منهم الى الشیعة حتى رقى شأنهم و علت رایاتهم بحیث ما ابقوا حجرا على حجر من أساس الدین، أولوا نصوص الکتاب و السنة و خالفوا الاحکام الفطریة العقلیة، و التزموا بوحدة الوجود بل الموجود، و أخذ الوجهة فی العبادة و المداومة على الأوراد المشحونة بالکفر و الأباطیل التی لفقتها رؤسائهم! و التزامهم بما یسمونه بالذکر الخفی القلبی شارعا من یمین القلب خاتما بیساره معبرا عنه بالسفر من الحق الى الخلق تارة، و التنزل من القوس الصعودی الى النزولى أخرى و بالعکس معبرا عنه بالسفر من الخلق الى الحق و العروج من القوس النزولى الى الصعودی أخرى فیا لله من هذه الطامات، فأسروا ترهاتهم الى الفقه ایضا فی مبحث النیة و غیره و رأیت بعض مرشدیهم یتلو اشعار المغربی العارف من دیوانه و یبکى و یعتنى به کالاعتناء بآیات الکتاب الکریم فتعسا لقوم ترکوا القرآن الشریف و أدعیة الصحیفة الکاملة زبور آل محمد «ص» و کلمات موالینا و ساداتنا الأئمة علیهم السلام، و اشتغلوا بأمثال ما أومأنا إلیها، و رأیت بعض من کان یدعى الفضل منهم یجعل بضاعة ترویج مسلکه أمثال ما یعزى إلیهم علیهم السلام «لنا مع اللّه حالات فیها هو نحن و نحن هو» و ما درى المسکین فی العلم و التتبع و التثبت و الضبط أن کتاب مصباح الشریعة و ما یشبهه من الکتب المودعة فیها أمثال هذه المناکیر مما لفقتها أیادى المتصوفة فی الاعصار السالفة و أبقتها لنا تراثا. و خلاصة الکلام أنه آل أمر الصوفیة الى حد صرفوا المحصلین عن العلم بقولهم: ان العلم حجاب و أن بنظرة من القطب الکامل یصیر الشقی سعیدا بل ولیا و بنفحة فی وجه المسترشد و المرید او تفلة فی فمه تطیعه الأفاعی و العقارب الضاریة و تنحل تحت أمره قوانین الطبیعة و نوامیس نشأة الکون و الفساد، و أن الولایة مقام لا ینافیها ارتکاب الکبائر بل الکفر و الزندقة معللین بانه لا محرم و لا واجب بعد الوصول و الشهود، ثم ان شیوع التصوف و بناء الخانقاهات کان فی القرن الرابع حیث ان بعض المرشدین‌ من أهل ذلک القرن لما رأوا تفنن المتکلمین فی العقائد، فاقتبسوا من فلسفة فیثاغورس و تابعیه فی الإلهیات قواعد و انتزعوا من لاهوتیات أهل الکتاب و الوثنیین جملا و ألبسوها لباسا اسلامیا فجعلوها علما مخصوصا میزوه باسم علم التصوف او الحقیقة او الباطن او الفقر او الفناء او الکشف و الشهود و الفوا و صنفوا فی ذلک کتبا و رسائل، و کان الأمر کذلک الى ان حل القرن الخامس و ما یلیه من القرون فقام بعض الدهاة فی التصوف فرأوا مجالا و رحبا وسیعا لان یحوزوا بین الجهال مقاما شامخا کمقام النبوة بل الالوهیة باسم الولایة و الغوثیة و القطبیة بدعوى التصرف فی الملکوت بالقوة القدسیة فکیف بالناسوت، فوسعوا فلسفة التصوف بمقالات مبنیة على مزخرف التأویلات و الکشف الخیالى و الأحلام و الأوهام، فالفوا الکتب المتظافرة الکثیرة ککتاب التعرف، و الدلالة، و الفصوص، و شروحه، و النفحات، و الرشحات، و المکاشفات، و الإنسان الکامل، و العوارف، و المعارف، و التأویلات و نحوها من الزبر و الاسفار المحشوة بحکایات مکذوبة، و قضایا لا مفهوم لها البتة، حتى و لا فی مخیلة قائلیها کما ان قارئیها او سامعیها لا یتصورون لها معنى مطلقا و ان کان بعضهم یتظاهر بحالة الفهم و یقول بان للقوم اصطلاحات، لا تدرک الا بالذوق الذی لا یعرفه الا من شرب من شرابهم و سکر من دنهم و راحهم فلما راج متاعهم و ذاع ذکرهم وراق سوقهم تشعبوا فرقا و شعوبا و أغفلوا العوام و السفلة بالحدیث الموضوع المفترى‌ «الطرق الى اللّه بعدد أنفاس الخلائق» و جعل کل فرقة منهم لتمییزها عن غیرها علائم و ممیزات بعد اشتراک الجمیع فی فتل الشوارب و أخذ الوجهة و التجمع فی حلقات الاذکار عاملهم اللّه و جزاهم بما فعلوا فی الإسلام. و أعتذر من إخوانی الناظرین عن إطالة الکلام حیث انها نفثة مصدور و تنفس صعداء و شقشقة هدرت و غصص و آلام و أحزان بدرت، عصمنا اللّه و إیاکم من تسویلات نسجة العرفان و حیکة الفلسفة و التصوف و جعلنا و إیاکم ممن أناخ المطیة بأبواب أهل بیت رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم و لم یعرف سواهم آمین آمین.


از نظر من مصیبت صوفیان برای اسلام، از بزرگ‌ترین مصائب است؛ زیرا ارکان اسلام را منهدم ساخت و بنیان آنرا تَرَک داد. پس از جستجوی عمیق و گردش در میدان‌های کلمات آنان و اطلاع از مطالب مخفی آنان و یافتن رازهای پوشیده آنان در پی دیدار با سران فرقه‌های تصوف، بر من روشن شد که این درد، از راهبان نصارا به دین اسلام سرایت کرده و گروهی از عامه (اهل سنت عمری) مانند: حسن بصری و شبلی و معروف و طاووس و زهری و جنید و دیگران آن را گرفتند، سپس از آنان به شیعه سرایت کرد تا اینکه کارشان بالا گرفت و پرچم‌هایشان برافراشته شد، به گونه‌ای که از اساس دین سنگی را روی سنگ باقی نگذاشتند. آنان نصوص کتاب و سنت را تاویل کردند و با احکام فطری عقلی مخالفت نمودند و به وحدت وجود و حتی موجود ملتزم شدند و در عبادت وجهه گرفتند و بر اوراد آکنده از کفر و اباطیل که رؤسای آن‌ها می‌ساختند، مداومت کردند و به چیزی پایبند گردیدند که آن را ذکر خفی قلبی می‌نامیدند و از سمت راست قلب شروع می‌شد و به سمت چپ خاتمه می‌یافت. گاهی آن را سفر از حق به خلق می‌نامیدند و گاهی نزول از قوس صعودی به قوس نزولی، و بالکعس که از آن به عنوان سفر از خلق به حق و عروج از قوس نزولی به قوس صعودی تعبیر کرده‌اند، خدا به داد این شیادان برسد، پس چرندیات خود را به فقه سرایت دادند، همچنین در مبحث نیت و غیر آن و دیدم بعضی از مرشدان آنان را که اشعار مغربی عارف را از روی دیوانش می‌خواندند و گریه می‌کردند و به آن اعتنا می‌کردند همچون اعتنایی که به آیات قرآن کریم می‌شود، جای تاسف است برای قومی، کسانی که قرآن شریف را ترک کنند و دعاهای صحیفه کامله سجادیه را که زبور آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین و سخنان موالی و سروران امامان علیهم السلام را و مشغول شوند به امثال کتاب مغربی و … و دیدم یکی از آنان را که دعوی فضل داشت و از برخی سخنان که به ائمه هدی علیهم السلام نسبت داده شده، برای ترویج مسلک خود استفاده می‌کند مانند: «لنامع الله حالات فیها هو نحن و نحن هو» یعنی برای ما با خدا حالاتی است که در آن حالات او ما هستیم و ما او. و این بی‌نوا در علم و تتبع و تحقیق و ضبط نمی‌دانست که کتاب مصباح الشریعة و مانند آن که چنین سخنان منکری در آن‌ها جمع شده، ساخته ایادی صوفیان اعصار گذشته است که برای ما به ارث مانده است. شیوع تصوف و ساختن خانقاه‌ها در قرن چهارم بود. بعضی از مرشدین آن قرن، وقتی تفنن متکلمین را در عقاید دیدند، از فلسفه فیثاغورث و پیروان او در الهیات، قواعدی را اقتباس نمودند و از لاهوتیات اهل کتاب و بت پرستان، جمله‌هایی را گرفتند و آن جملات را به لباس اسلام در آوردند و به علم خاصی تبدیل نمودند که آن علم را علم تصوف یا حقیقت یا باطن یا فقر یا فنا یا کشف و شهود نامیدند. و در این زمینه کتاب‌ها و رساله‌ها نوشتند و این وضع همچنان ادامه داشت تا آنکه قرن پنجم و قرن‌های بعدی فرا رسید و برخی از زیرکان اهل تصوف میدان وسیعی را آماده یافتند تا به اسم ولایت و غوثیه و قطبیه و دعوی تصرف در ملکوت با قوه قدسیه، چه رسد به ناسوت، در میان جاهلان، مقام شامخی همچون مقام نبوت و حتی الوهیت به دست آورند. آنان با مقالاتی مبنی بر تاویلات مزخرف و کشف خیالی و رویاها و اوهام، فلسفه تصوف را توسعه دادند و کتاب‌های پیاپی بسیاری مانند کتاب تعرف و دلالت و نصوص و شروح آن و نفحات و رشحات و مکاشفات و انسان کامل و العوارف و المعارف و التاویلات و غیره که پر از حکایت‌های دروغ و قضایای کاملا بی‌معناست، نوشتند. وقتی کالای آنان بازار پیدا کرد و نامشان مشهور شد و بازارشان گرم گردید، به فرقه‌ها و دسته‌های مختلف تقسیم شدند و عوام وسفلگان را با حدیث جعلی «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق» اغفال کردند و برای هر فرقه‌ای که از دیگران متمایز گردند، علامت‌هایی را قرار دادند... خداوند ما و شما را از فریب کاری‌های بافندگان عرفان و فلسفه و تصوف حفظ کند و ما و شما را از کسانی قرار دهد که به آستانه اهل بیت پیامبر خدا صلوات الله علیهم اجمعین روی می‌آورند و کسی را جز آنان نمی‌شناسند. آمین آمین.


احقاق الحق، تالیف نور الله تستری با تعلیقات آیت الله مرعشی، جلد ۱، صفحه ۱۸۲-۱۸۵، چاپ منشورات آیة الله مرعشی نجفی


  • ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۱
  • خادم المهدی

جعل حدیث و دفاع عطار نیشابوری و مولوی رومی از ابن ملجم لعنه الله قاتل امیر المومنین علیه السلام


عطار می‌گوید: ابن ملجم (لعنت الله علیه) از سر قضا و قدر امیر المومنین علی (علیه السلام) را کشت و از خودش اخیاری نداشت! امام علی بدون ابن ملجم وارد بهشت نمی‌شد! امام علی شیر حق است به او نمی‌توان ظلم کرد!


جبرگرایی یکی از بدترین انحرافات صوفیه است و آنان مروج این بدعت بنی امیه هستند که انسان هیچ اختیاری از خود ندارد و تنها آلت و انجام‌دهنده تقدیر است و از این انحراف نیز بارها برای تطهیر دشمنان اهل بیت علیهم السلام استفاده کرده‌اند همان طور که برای برای تطهیر حاکمان ظالم و فاسد و غاصب استفاده می‌کنند و از آنان پاداش می‌گیرند. عطار نیشابوری در شعری در منطق الطیر در بیت اول می‌گوید ابن ملجم از سر قضا و قدر که از پیش تعیین شده بوده امیر المومنین علیه السلام را ضربت زده و به شهادت رسانده:


چونک آن بدبخت آخر از قضا

ناگهان آن زخم زد بر مرتضی


می‌بینیم که عطار عمل ابن ملجم را از سر جبر و قضای الهی و نه اختیار ابن ملجم می‌داند. عطار در ادامه در مسیر قباحت‌زدایی از عمل ابن ملجم می‌گوید:


مرتضی را شربتی کردند راست 

مرتضا گفتا که خون‌ریزم کجاست


شربت او را ده نخست آنگه مرا 

زانک او خواهد بُدَن هم ره مرا


شربتش بردند او گفت اینت قهر 

حیدر اینجا خواهدم کشتن به زهر


مرتضا گفتا به حق کردگار 

گر بخوردی شربتم این نابکار


من همی ننهادمی بی او به هم 

پیش حق در جنت الماوی قدم


مرتضا را چون بکشت آن مرد زشت 

مرتضی بی او نمی‌شد در بهشت


عطار مدعی است که اگر ابن ملجم آن شربت را از علی علیه السلام گرفته و خورده بود، آن حضرت بدون ابن ملجم وارد بهشت نمی‌شد! و این البته بر خلاف همه مسلمات اسلامی و قرانی و شیعی در باره جنایتکاران تاریخ است. حتی در منابع اهل سنت عمری به روایت طبرانی و ابی یعلی که حتی ابن حجر مکی با آن همه دشمنی با تشیع، این روایت رو صحیح می‌داند از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است که آن حضرت خطاب به امیر المومنین علیه السلام فرمود: شقی‌ترین در میان امت‌های پیشین پی‌کننده شتر صالح بود و شقی‌ترین فرد در امت آخر الزمان قاتل توست. (المعجم الکبیر، تالیف طبرانی، جلد ۸، صفحه ۴۵، چاپ مکتبة ابن تیمیة و مسند ابی یعلی، جلد ۱، صفحه ۳۷۷-۳۷۸، چاپ دار الثقافة العربیة و الصواعق المحرقة، تالیف ابن حجر مکی، جلد ۲، صفحه ۳۶۲، چاپ موسسه الرسالة)


ابن عباس می‌گوید: ابن ملجم از نسل قدار پی‌کننده شتر صالح بود و ماجرای این دو یکی است. زیرا قدار در پی عشق زنی به نام رباب، شتر صالح را پی‌کرد و ابن ملجم هم به خاطر عشق به قطام امیر المومنین علیه السلام را کشت. (بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی، جلد ۴۲، صفحه ۲۳۷-۲۳۸، چاپ دار احیاء التراث العربی)


اما نکته قابل توجه‌تر و تکان‌دهنده در اشعار فوق الذکر عطار این است که او می‌خواهد با این افسانه‌سرایی اولین ظالم در حق محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین یعنی ابو بکر را تبرئه و تطهیر کند و مظلومیت امیر المومنین را انکار کند. ببینید:


بر عدو چون شفقتش چندین بود 

با چو صدیقیش هرگز کین بود؟


آنکه را چندین غم دشمن خورد 

با عتیقش دشمنی چون ظن برد


چند گویی مرتضی مظلوم بود 

و ز خلافت راندن محروم بود


چون علی شیر حق است و تاج سر 

ظلم نتوان کرد بر شیر ای پسر


منطق الطیر، تالیف عطار نیشابوری، صفحه ۳۳-۳۴، چاپ انتشارات کتابفروشی تهران



مولوی رومی نیز در مورد ابن ملجم داستان جعلی دیگری را از زبان حضرت علی علیه السلام نقل می‌کند و آن ملعون را آلت حق معرفی کرده که امیر المومنین علیه السلام به خود اجازه هر گونه اعتراض و طعن به این آلت حق و الهی نمی‌دهد چون اعتراض و طعن به عمل ابن ملجم، اعتراض و طعن به حق تعالی است و به این دلیل ابن ملجم بی‌گناه است (العیاذ بالله از این مزخرفات و جعلیات):


هیچ بغضی نیست در جانم ز تو

زانک این را من نمی‌دانم ز تو


آلت حقی تو فاعل دست حق

چون زنم بر آلت حق طعن و دق


ﻣﺜﻨﻮﯼ، تالیف مولوی، به تصحیح نیکسون، ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻭﻝ، صفحه ۱۷۰، چاپ انتشارات هرمس



نکته جالب اینکه این روایات جعلی که عطار و مولوی برای تطهیر ابن ملجم ملعون آورده‌اند در هیچ کتابی یافت نمی‌شود حتی کتب خوارج و نواصب!!!


این در حالی است که در روایات فراوان داریم که آن حضرت در آن دنیا نیز از ابن ملجم دادخواهی و شکایت می‌کند؛ به عنوان مثال نقل شده است که آخرین سخنی که امیر المومنین علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمود این بود: «ای فرزندم اگر از دنیا رفتم، ابن ملجم لعنه الله را به من ملحق کنید تا در نزد پروردگار جهانیان با او مخاصمه (دادخواهی) کنم.» (بحار الانوار، تالیف علامه مجلسی، جلد ۴۲، صفحه ۲۵۴، چاپ دار احیاء التراث العربی)

  • ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۲۹
  • خادم المهدی


خزعبلات صوفیه و اهانت به رسول خدا صلی الله علیه و آله برای فضیلت‌سازی برای عمر بن خطاب


وقتی که طبق چرندیات صوفیه، شیطان از عمر بن خطاب فراری است، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله را وسوسه می‌کند!!!


افلاکی از بزرگان صوفیه می‌نویسد:


همچنان عزیزی سوال کرد که ابلیس محمد را علیه السلام را وسوسه می‌کرد و از سایه عمر می‌گریخت و ان الشیطان لیفر من ضل عمر، حکمت چیست؟ فرمود که حضرت محمد دریا بود و عمر قدحی بود پر آب؛ دریا را ز پوز سگ نگاه ندارند که دریای محیط به زبان سگ نیالاید.


مناقب العارفین، تالیف افلاکی، جلد ۲، صفحه ۶۰۰، چاپ انتشارات دنیای کتاب



سید نعمت الله جزایری قدس الله روحه الشریف از علمای بزرگ شیعه در مورد صوفیه می‌نویسد:


و أمّا الجهلة من الصوفیة و أضرابهم فهم جنود الشیطان لإضلال الإنسان.


صوفیه و امثال آن‌ها سربازان ابلیس برای گمراهی بشر هستند.


ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار، تالیف سید نعمت الله جزایری، جلد ۲، صفحه ۱۵۰، چاپ موسسه التاریخ العربی



  • ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۲۶
  • خادم المهدی