اثنی عشریه در نقد و رد صوفیه و فلاسفه و عرفان‌های کاذب


رقاصی عارف واصل (!!) در مجلس عزای امام حسین علیه السلام !!!


اسماعیل دولابی گفته است:


«حاج هادی ابهری که در محبت اهل بیت علیهم السلام و خصوصاً امام حسین علیه السلام مجنون بود؛ گاهی اوقات در مجلس روضه‌ی امام حسین چنان عاشقانه روضه می‌خواند و گریه می‌کرد که همه را منقلب می‌کرد. وقتی همه خوب به گریه می‌افتادند و او مست می‌شد؛ به خودش می‌گفت: چرا گریه می‌کنی؟ گریه کار زن‌هاست. بعد دستمال ابریشمی یزدیش را از جیب در می‌آورد و در حالی که همه به شدت گریه می‌کردند، بلند می‌شد و خودش می‌رقصید».


مصباح الهدی (مجموعه سخنان دولابی)، تألیف مهدی طیب (شاگرد خاص دولابی)، صفحه ۳۰۵



رقص حرام با دستمال یزدی، آن هم در مجلس مصیبت خوانی امام حسین علیه السلام !!!


قضاوت بر عهده‌ی وجدان بیدار شیعیان !!!

  • ۲۱ مهر ۹۷ ، ۰۰:۴۷
  • خادم المهدی


صمدی آملی: نباید بدون وضو به بدن کافر و سگ و ... دست زد !!!


آقای صمدی آملی در شرح مراتب طهارت می‌نویسد:


قرآن به جز خوبی چیزی ندارد و لذا استخاره کردن این آقایان هم برداشته می‌شود (=استخاره کردن اشتباه است). حرف بسیار روشن است ولی چون ما به این سوی عالم عادت کرده‌ایم، دیر می‌توانیم حقایق را بیابیم. به عنوان مثال شما هم در قرآن کلمه «محمد رسول الله» را مشاهده می‌کنید … هم کلمه «کلب» (سگ) را! اما آیا کلمه کلب را می‌توانید بدون وضو دست بزنید؟ می‌بینید نمی‌شود. در هر دو صورت باید وضو داشته باشید. که فرمودند «الوضوء نور…» ... حتی اگر در قرآن اسم سگ و کافر و مشرک و منافق و شراب و امثال ذلک را مشاهده کردید، نباید به آنها بدون وضو دست بزنید. پس ابتدا باید نورانی شوید ، بعد به نور نزدیک شوید ... حال با این بیان آیا آن‌ها که به دست زدن کلمه‌ای در قرآن همچون «کافر»، که از چهار حروف «کاف» و «الف» و «فاء» و «راء» تشکیل شده، بدون طهارت اجازه نمی‌دهند، آیا به ما اجازه می‌دهند به بدن شخصی که در خارج وجود دارد و کافر است بدون وضو دست بزنیم ؟ می‌فرمایند: نخیر، باید باز هم وضو داشته باشید. ناگهان می‌بینی خداست دارد خدایی می‌کند و نظام الهی به بهترین شکل پیاده شده و ذره‌ای خلاف در آن وجود ندارد.


شرح مراتب طهارت، تألیف صمدی آملی، صفحه ۲۱۰-۲۱۱، چاپ انتشارات روح و ریحان



امان از تفسیر به رأی قرآن و قیاس‌های مضحک....

  • ۱۸ مهر ۹۷ ، ۰۰:۴۷
  • خادم المهدی


ابن عربی مقام امام علی را از خلفای غاصب ثلاثه پایین‌تر می‌داند


ابن عربی می‌گوید:


دیدم که در معراج مرتبه‌ی على (علیه السلام) پایین‌تر از ابو بکر و عمر و عثمان است و ابو بکر را در عرش دیدم، وقتی که برگشتم به على (علیه السلام) گفتم که چگونه تو در دنیا ادعا می‌کردی که از ایشان برتری، حال آنکه من دیدم تو از آنها پایین‌تری؟!


ابن عربی از نگاهی دیگر، تألیف سید محسن طیب نیا، صفحه ۴۰۷، چاپ انتشارات دلیل ما



پر واضح است کسی که اینگونه سخن بگوید ذره‌ای از عظمت مولانا علی بن ابی طالب علیهما السلام را درک نکرده است و از آنجا که امیر المومنین علیه السلام دروازه‌ی علم نبی صلی الله علیه و آله است، ابن عربی با انکار مقامات امام امیر المومنین علیه السلام تمام باب‌های معرفت را به سوی خود مسدود نموده است.

  • ۱۷ مهر ۹۷ ، ۰۱:۱۴
  • خادم المهدی


نظر علامه محمد تقی مجلسی قدس سره در مورد ابن سینا و فلاسفه


علامه محمد تقی مجلسی قدس الله روحه الشریف می‌نویسد:


اساس کتب فلاسفه مخالفت با شرع، و سبب گمراهی است و مدار کتب ضلالت ایشان بر مخالفت شرع شریف است و باعث گمراهی است حتی منطق، و ابو علی سینای ملعون را که شیخ و رئیس خود می‌دانند تا آخر عمر شراب تزهم می‌کرده و آن باعث مرض موتش شده، و در آخر شفا نوشته و خود مطالعه نموده‌ام که آنچه قبل از این تصنیف کرده‌ام همه باطل و غلط و سهو است.


رد مذهب حکماء، تألیف علامه محمد تقی مجلسی، صفحه ۷۳، انتشارات اعتقاد ما


  • ۱۵ مهر ۹۷ ، ۰۰:۳۲
  • خادم المهدی


اعتقاد به قدم عالم مساوی است با تکذیب انبیا


شیخ طبرسی رضوان الله علیه روایت کرده است:


قال الزندیق: من أی شیء خلق الله‏ الأشیاء؟ قال: من لاشیء. فقال: کیف یجیء من لا شیء شیء؟ قال: إن الأشیاء لا تخلو أن تکون خلقت من شیء أو من غیر شیء، فإن کانت خلقت من شیء کان معه فإنّ ذلک الشیء قدیم، والقدیم لا یکون حدیثاً ولا یفنی ولا یتغیر... .قال: فمن أین قالوا: إنّ الأشیاء أزلیة؟ قال: هذه مقالة قوم جحدوا مدبّر الأشیاء فکذبوا الرسل ومقالتهم والأنبیاء وما أنبأوا عنه، وسمّوا کتبهم أساطیر، و وضعوا لأنفسهم دیناً بآرائهم واستحسانهم... فلو کانت قدیمة أزلیة لم تتغیّر من حال إلی حال... وإنّ الأزلی لا تغیّره الأیّام ولا یأتی علیه الفناء.


زندیقی از امام صادق علیه السلام پرسید: خداوند اشیا را از چه چیزی آفریده است؟ امام علیه السلام فرمودند: آن‌ها را از چیزی نیافریده است. زندیق گفت: پس از کجا گفته‏‌اند که اشیا ازلی‌‏اند‌. امام علیه السلام فرمودند: این گفتار، اعتقاد کسانی است که وجود مدبر اشیا را انکار کرده‌‏اند، و رسولان خدا و گفتارشان را دروغ پندارند و پیغمبران و آنچه پیغام آرند دروغ دانند و کتب آن‌ها را افسانه‌های دیرین نامند، و برای خویشتن مذهبی بر اساس اندیشه‏‌ها و افکار خود بنا نهاده‌‏اند ...


الاحتجاج، تألیف علی بن ابی طالب طبرسی، جلد ۲، صفحه ۲۱۵-۲۱۶، چاپ دار الاسوة


  • ۱۴ مهر ۹۷ ، ۰۲:۴۲
  • خادم المهدی

ردی بر تجرد نفس ( قسمت اول)


فلاسفه به اصطلاح اسلامی برای اثبات تجرد نفس ادله‌ی ! متعددی ارائه کردند که در چندین بخش به نقد آن می‌پردازیم.


مصباح یزدی می‌نویسد:


ما گاهی چیزی را درک می‌کنیمم و پس از گذشتن سالیان درازی آن را به خاطر می‌آوریم. حال اگر فرض شود گه ادراکِ گذشته، اثر مادی خاصی در یکی از اندام‌های بدن بوده است، باید پس از گذشت ده‌ها سال، محو و دگرگون شده باشد، مخصوصاً با توجه به اینکه همه‌ی سلول‌های بدن در طول چند سال تغییر می‌یابند و حتی اگر سلول‌هایی زنده مانده باشند در اثر سوخت و ساز و جذب مواد غذایی جدید عوض شده‌اند، پس چگونه می‌توانیم همان صورت را عیناً به یاد آوریم یا صورت جدید را با آن مقایسه کنیم و مشابهت آن‌ها را دریابیم؟


باید از جناب مصباح پرسید منظورشان از اندام خاصی که مسئول حافظه است چیست؟ آیا منظورشان دست و پاست و یا مغز است؟ اگر منظورشان مغز است که سلول‌های مغزی غالبا در طول عمر نمی‌میرند، زنده می‌مانند، مگر اینکه شخصی مبتلا به Dementia زوال عقل شود. ضمنا، آن چیزی که سبب تشکیل و تثبیت حافظه و یادگیری می‌شود نه سلول‌های خاصی به تنهایی به نام نورون می‌باشد، بلکه ارتباطات بین نورون‌ها و یا سیناپس‌ها نقش کلیدی در این روند دارد به طوری که طبق قانون هب، سلول‌هایی که با هم شلیک می‌کنند با هم سیم کشی می‌شوند.


جای بسی تاسف است که طلاب بیچاره و مستضعف فکری امروزه این مطالب مهمل، غیرعلمی و عوامانه  را می‌خوانند و به عنوان وحی منزل و کاملا متقن به آن می‌نگرند ومخالفت و انتقاد با فلاسفه اسلامی را مخالفت با عقل و برهان تلقی می‌کنند.

 


۱- آموزش فلسفه، تألیف مصباح یزدی، جلد ۲، صفحه ۲۶۴

۲- Developmental Biology, Volume 3, Sinauer Associates, Incorporated Publishers, 2014 


Neuroscience: Exploring the Brain, 3rd Edition, by Mark F. Bear 


Fundamentals of Cognitive Neuroscience, Bernard J. Baars

  • ۱۰ مهر ۹۷ ، ۰۰:۴۱
  • خادم المهدی


حلاج در کلام ابو ریحان بیرونی دانشمند بزرگ اسلامی


حلاج مدعی دروغین مهدویت و الوهیت (خدایی)


ابو ریحان بیرونی در کتاب معروف خود در مورد حلاج می‌نویسد:


خروج حلاج: مردی متصوف از اهل فارس به نام حسین بن منصور حلاج ظهور کرد و در آغاز کار مردم را به مهدی دعوت نمود و گفت که او از طالقان دیلم ظهور خواهد کرد و از این رو حلاج را گرفتند و به مدینة السلام (بغداد) بردند و در زندان بیفکندند ولی حیله‌ای کرده چون مرغی که از قفس بگریزد از زندان گریخت.

این شخص مردی شعبده‌باز بود و با هر کس که رو به رو می‌شد موافق اعتقاد او سخن میراند و خود را به لطایف حیل بدو می‌چسبانید. سپس، ادعایش این شد که روح القدس در او حلول کرده و خود را خدا دانست و به اصحاب و پیروان خویش نامه‌هایی که معنون بدین عنوان بود بنگاشت: از هوهوی ازلی اول، فروغ درخشان لامع و اصل اصیل و حجت تمام حجت‌ها و رب الارباب و آفریننده سحاب و مشکات نور و رب طور که در هر صورتی منصور می‌شود به بنده خود فلان کس.

پیروان او نامه‌هایی را که به او می‌نوشتند چنین افتتاح می‌کردند: خداوندا از هر عیبی منزه هستی، ای ذات هر ذات و منتهای آخرین لذات یا عظیم یا کبیر گواهی می‌دهیم که آفریدگار قدیم و منیر هستی و در هر زمان و اوانی به صورتی جلوه کرده‌ای و در زمان ما به صورت حسین بن منصور جلوه‌گر شده‌ای. بنده کوچک تو که نیازمند و محتاج تو است و به تو پناه آورده و به سوی تو بازگشت و انابت نموده و بخشایشت را امیدوار است ای داننده غیب‌ها، چنین می‌گوید ...


آثار الباقیه، تألیف ابو ریحان بیرونی، با ترجمه فارسی اکبر دانا سرشت، صفحه ۳۱۷-۳۱۸، چاپ انتشارات امیر کبیر


  • ۰۷ مهر ۹۷ ، ۰۹:۲۲
  • خادم المهدی


مذمت بایزید بسطامی توسط امام جواد علیه السلام و نشان دادن معجزه‌های خود به او در خردسالی به اعتراف حافظ ابو نعیم عالم بزرگ صوفی و عمری مذهب


شیخ حر عاملی رضوان الله علیه نوشته است:


۷۹- و روى الحافظ أبو نعیم من علماء أهل السنة فی کتاب حلیة الأولیاء على ما وجدته منقولا عنه بخط بعض أصحابنا قال: حکى أبو یزید البسطامی قال: خرجت من بسطام قاصدا لزیارة البیت الحرام، فمررت بالشام إلى أن وصلت إلى دمشق، فلما کنت بالغوطة مررت بقریة من قراها، فرأیت فی القریة تلّ تراب، و علیه صبیّ رباعی السن یلعب بالتراب، فقلت فی نفسی: هذا صبی إن سلمت علیه لما یعرف السلام و إن ترکت السلام أخللت بالواجب، فأجمعت رأیی على أن أسلم علیه فسلمت علیه، فرفع رأسه إلیّ و قال: و الذی رفع السماء و بسط الأرض لو لا ما أمر اللّه به من ردّ السلام لما رددت علیک، استصغرت أمری و استحقرتنی لصغر سنی، علیک السلام و رحمة اللّه و برکاته و تحیاته و رضوانه، ثم قال: صدق اللّه وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها و سکت. فقلت: أو ردّوها فقال: ذاک فعل المقصر مثلک، فعلمت أنه من الأقطاب المؤیّدین فقال: یا بایزید ما أقدمک إلى الشام من مدینتک بسطام؟ فقلت: یا سیّدی قصدت بیت اللّه الحرام إلى أن قال: فنهض و قال: أعلى وضوء أنت؟ قلت: لا فقال: اتبعنی فتبعته قدر عشر خطا، فرأیت نهرا أعظم من الفرات، فجلس و جلست و توضأ أحسن وضوء و توضأت، و إذا قافلة مارة فتقدمت إلى واحد منهم و سألته عن النهر؟ فقال: هذا جیحون، فسکت ثم قال لی‌ الغلام: قم، فقمت معه و مشیت معه عشرین خطوة و إذا نحن على نهر أعظم من الفرات و جیحون، فقال لی: اجلس فجلست و مضى، فمرّ علیّ أناس فی مرکب لهم فسألتهم عن المکان الذی أنا فیه؟ فقالوا نیل مصر و بینک و بینها فرسخ أو دون فرسخ و مضوا، فما کان غیر ساعة إلا و صاحبی قد حضر و قال لی: قم قد عزم علینا، فقمت معه قدر عشرین خطوة فوصلنا عند غیبوبة الشمس إلى نخل کثیر و جلسنا، ثم قام و قال لی: امش فمشیت خلفه یسیرا و إذا نحن بالکعبة إلى أن قال: فسألت الرجل الذی فتح الکعبة فقال: هذا سیدی محمّد الجواد صلى اللّه علیه فقلت: اللّه أعلم حیث یجعل رسالاته.


ابو نعیم اصفهانی از علمای سنی (صوفی) در کتاب «حلیة الاولیاء» که من این روایت را به خط بعضی از شیعیان به نقل از او (ابو نعیم) یافته ام می گوید: بایزید بسطامی به رسم حکایت، اظهار داشت: از بسطام به قصد حج خانه ی خدا، بیرون آمدم؛ گذرم به سرزمین شام، افتاد و به شهر دمشق، رسیدم؛ وقتی در آن منطقه که بسان دره، از همه طرف در محاصره ی کوه هاست، به راه خود می رفتم، داخل یک روستا شدم و تلی از خاک، در برابر خود دیدم که کودکی تقریبا چهار ساله، بر روی آن سر گرم خاکبازی بود. با خود گفتم: اگر به این کودک سلام کنم، چه بسا معرفت لازم، نسبت به سلام را نداشته باشد و اگر سلام را ترک نمایم، در انجام وظیفه ی واجب خود، کوتاهی کرده ام و بالاخره تصمیم گرفتم سلام کنم و به او سلام دادم؛ پس کودک سرش را به طرف من بلند کرد و گفت: سوگند به آن کسی که آسمان را برافراشت و زمین را بگسترانید، هرگاه خدای متعال فرمان به دادن جواب سلام نداده بود، جواب سلامت را نمی دادم؛ کار مرا و مرا به خاطر کمی سن و سالم، کوچک شمردی! سلام و رحمت و برکات و تحیات و رضوان خدا بر تو باد! سپس افزود: راست گفت خدای متعال که «هر گاه به شما تحیت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید.» و سکوت کرد؛ ولی من دنباله ی آیه را خواندم که: «یا (حداقل) به همان گونه پاسخ گویید.»، او گفت: این ذیل این آیه، کار تقصیر کاری امثال شماست. پس دانستم که او کسی است که قطب و محور عالم و مورد تایید و حمایت الهی است؛ در همین حال رو کرد به من و گفت: ای ابا یزید! چه کاری تو را از زادگاهت بسطام، به شام کشانیده است؟ عرض کردم: سرور من! آهنگ خانه ی خدا دارم – تا اینکه راوی گفت: – بایزید گفت: سپس آن کودک برخاست و به من فرمود: آیا وضو داری؟ عرض کردم: نه؛ فرمود: با من بیا؛ حدود ده قدم، پشت سرش رفتم که رودخانه ای، بزرگتر از فرات را در برابر خود دیدم؛ حضرت نشست، من هم نشستم و به نیکوترین وجهی، وضو ساخت؛ من نیز وضو گرفتم؛ ناگهان کاروانی را در حال عبور مشاهده کردم؛ خود را به یکی از کاروانیان رساندم و پرسیدم: این رودخانه، کدام است؟ و او جواب داد: رود جیحون پس من ساکت ماندم. سپس آن کودک، به من فرمود: برخیز و من، با او بلند شدم و همراهش به راه افتادم و حدود بیست قدم با وی رفتم که ناگهان به رودخانه ای بزرگتر از فرات و جیحون رسیدیم و او به من فرمود: بنشین؛ من هم نشستم؛ مردمی، سواره بر من گذشتند و از آنها پرسیدم: اینجا کجاست؟ آنها گفتند: این رودخانه ی «نیل» در سرزمین مصر است و میان تو و شهر مصر، یک فرسنگ یا کمتر فاصله است؛ و کاروان رفت. بیشتر از ساعتی نگذشت که همراه و هم سفرم باز آمد و به من فرمود: برخیز که رخصت یافتیم؛ برخاستم و حدود بیست گام با او، راه سپردم که به هنگام غروب خورشید به نخلستان بزرگی رسیده، به استراحت پرداختیم؛ طولی نکشید که برخاست و فرمود: راه بیفت و اندکی پشت سرش رفتم که خودمان را در کعبه یافتم و… از کلید دار کعبه پرسیدم (این آقا کیست)؟ در جوابم گفت: این آقا و مولایم، امام جواد علیه السلام است. گفتم: خدای متعال بهتر (از هر کسی) می داند، رسالت های خود را در کجا قرار دهد.


اثبات الهداة، تالیف شیخ حر عاملی، جلد ۴، صفحه ۴۱۰-۴۱۱



پی نوشت: البته متاسفانه بایزید بسطامی با دیدن این معجزات و اعتراف بر بزرگی امام به راه راست هدایت نشد و بر مسلک باطل تصوف که در مقابل مکتب اهل بیت بود باقی ماند تا جایی که به گواه تاریخ (مراجعه شود به حدیقة الشیعة) به جعفر کذاب خدمت کرد.

  • ۰۵ مهر ۹۷ ، ۰۰:۱۵
  • خادم المهدی

توهین مولوی رومی به عزاداران حسینی


بخش بسیت و سوم دفتر ششم مثنوی :


روز عاشورا همه اهل حلب

باب انطاکیه اندر تا به شب


گرد آید مرد و زن جمعی عظیم

ماتم آن خاندان دارد مقیم


ناله و نوحه کنند اندر بکا

شیعه عاشورا برای کربلا


بشمرند آن ظلمها و امتحان

کز یزید و شمر دید آن خاندان


نعره‌هاشان می‌رود در ویل و وشت

پر همی‌گردد همه صحرا و دشت


یک غریبی شاعری از ره رسید

روز عاشورا و آن افغان شنید


شهر را بگذاشت و آن سوی رای کرد

قصد جست و جوی آن هیهای کرد


پرس پرسان می‌شد اندر افتقاد

چیست این غم بر که این ماتم فتاد


این رئیس زفت باشد که بمرد

این چنین مجمع نباشد کار خرد


نام او و القاب او شرحم دهید

که غریبم من شما اهل دهید


چیست نام و پیشه و اوصاف او

تا بگویم مرثیه ز الطاف او


مرثیه سازم که مرد شاعرم

تا ازینجا برگ و لالنگی برم


آن یکی گفتش که هی دیوانه‌ای

تو نه‌ای شیعه عدو خانه‌ای


روز عاشورا نمی‌دانی که هست

ماتم جانی که از قرنی بهست


پیش مؤمن کی بود این غصه خوار

قدر عشق گوش عشق گوشوار


پیش مؤمن ماتم آن پاک‌روح

شهره‌تر باشد ز صد طوفان نوح



بخش بیست و چهارم دفتر ششم مثنوی :


گفت آری لیک کو دور یزید

کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید


چشم کوران آن خسارت را بدید

گوش کران آن حکایت را شنید


خفته بودستید تا اکنون شما

که کنون جامه دریدیت از عزا


پس عزا بر خود کنید ای خفتگان

زانک بد مرگیست این خواب گران


روح سلطانی ز زندانی بجست

جامه چه درانیم و چون خاییم دست


چونک ایشان خسرو دین بوده‌اند

وقت شادی شد چو بشکستند بند


سوی شادروان دولت تاختند

کنده و زنجیر را انداختند


روز ملکست و گش و شاهنشهی

گر تو یک ذره ازیشان آگهی


ور نه‌ای آگه برو بر خود گری

زانک در انکار نقل و محشری


بر دل و دین خرابت نوحه کن

که نمی‌بیند جز این خاک کهن


ور همی‌بیند چرا نبود دلیر

پشتدار و جانسپار و چشم‌سیر


در رخت کو از می دین فرخی

گر بدیدی بحر کو کف سخی


آنک جو دید آب را نکند دریغ

خاصه آن کو دید آن دریا و میغ



مثنوی، تألیف مولوی، تصحیح ریچارد نیکسون، صفحه ۹۴۸-۹۴۹



مولوی در این شعر می‌گوید:


روز عاشورا که می‌شود مردم شیعه حلب زن و مرد جمعیتی عظیم درست می‌کنند و برای خاندان اهل بیت از صبح تا شب عزاداری و ناله نوحه می کنند و آن ظلم‌هایی که یزید و شمر در حق اهل بیت کردند را بیان می‌کنند؛ در حدی که عزاداریشان تمام دشت و صحرا را هم پر می‌کند.

شاعر غریبه‌ای به شهر رسید و روز عاشورا و آن عزاداری ها را دید. در شهر در مورد عاشورا تحقیق کرد و پرسید:

این غم چیست که چنین ماتمی راه انداختید ؛ یک فرد بزرگی مرد اما این عزاداری کار انسان های خردمند نیست ؛ مگه چکاره بود؟! (با تمسخر می‌گوید) نام و کراماتش را بگویید که من مردی شاعرم و مرثیه سازم.


مردم حلب که از این توهین و تمسخر عصبانی شدند گفتند:

ای دیوانه تو دشمن شیعه هستی، روز عاشورا نمی‌دانی که چه روزی است ماتم و غمی جانسوزی دارد که از صد سال بالاتر است. نزد مومن مگر می‌شود این ماتم کوچک و خوار باشد؟ قدر عشق را فقط عاشق می‌داند. نزد مومن غم و عزای آن روح پاک (امام حسین علیه السلام) از صد طوفان نوح عظیم‌تر و بزرگ تر است.


شاعر آگاه (که خود مولوی است) با طعن و تمسخر پاسخ می‌دهد:


آری ولی یزید کجاست؟ این غم کی به این جا رسید؟  شما کورها آن بلا را ندیدید و شما کرها فقط حکایتش را شنیدید!!! شما خوابید!!! اکنون حالا که عزاداری می‌کنید بر خود عزادارای کنید ای مردم احمق که این حماقت بد مرگی است!!! امروز روح بزرگی (امام حسین) از زندان دنیا گریخت و به خدا رسید و چون ایشان بزرگ و سرور دین بودند امروز وقت شادی است نه عزا!!!

شما اگر ذره ای آگاهی داشتید امروز را جشن می‌گرفتید.

بروید بر دین و دل خرابتان گریه کنید...


خلاصه داستان: مولوی عاشورا را روز جشن و شادی می‌داند چون در این روز امام حسین به خدا رسید و گریه را  به حال عزاداران واجب می‌داند!!!


این در حالی است که رسول الله و اهل بیت صلوات الله علیهم چیز دیگری فرموده‌اند:


امام رضا علیه السلام فرمود: هر گاه ماه محرم فرا می‌رسید، پدرم (موسی بن جعفر علیه السلام) دیگر خندان دیده نمی‌شد و غم و افسردگی بر او غلبه می‌یافت تا آن که ده روز از محرم می‌گذشت، روز دهم محرم که می‌شد، آن روز، روز مصیبت و اندوه و گریه پدرم بود. (امالی صدوق، صفحه ۱۱۱)


پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: فاطمه جان! روز قیامت هر چشمی گریان است، مگر چشمی که در مصیبت و عزای حسین گریسته باشد، که آن چشم در قیامت خندان است و به نعمت های بهشتی مژده داده می‌شود. (بحار الانوار، جلد ۴۴، صفحه ۲۹۳)


امام رضا علیه السلام فرمود: هر کس که عاشورا، روز مصیبت و اندوه و گریه‌اش باشد، خداوند روز قیامت را برای او روز شادی و سرور قرار می‌دهد. (بحار الانوار، جلد ۴۴، صفحه ۲۸۴)


امام صادق علیه السلام به جعفر بن عفان فرمود: هیچ کس نیست که درباره حسین علیه السلام شعری بسراید و بگرید و با آن بگریاند مگر آن که خداوند، بهشت را بر او واجب می کند و او را می‌آمرزد. (رجال شیخ طوسی، صفحه ۲۸۹)


حضرت حسین بن علی علیهما السلام فرمود: چشمان هر کس که در مصیبت‌های ما قطره‌ای اشک بریزد، خداوند او را در بهشت جای می‌دهد. (احقاق الحق، جلد ۵، صفحه ۵۲۳)


امام سجاد علیه السلام فرمود: من هرگز شهادت فرزندان فاطمه علیها السلام را به یاد نیاوردم، مگر آنکه به  خاطر آن، چشمانم اشکبار گشت. (بحار الانوار، جلد ۴۶، صفحه ۱۰۹)


حتی احمد بن حنبل از ائمه اهل سقیفه هم حدیثی با همین مضامین با سند صحیح نقل می‌کند: احمد بن اسرائیل گوید: در کتاب احمد بن محمد بن حنبل با دست خط خودش دیدم که اسود بن عامر (ابو عبد الرحمن) از ربیع بن منذر نقل کرد که پدرش گفته: حسین بن علی (علیهما السلام) همیشه می‌فرمود:  هر کس چشمانش برای ما پر اشک شود و یا یک قطره اشک برای ما بریزد خداوند او را در بهشت جای خواهد داد. (فضائل الصحابة، احمد بن حنبل، صفحه ۸۴۱-۸۴۲، حدیث ۱۱۱۵۴)


و بسیار احادیث دیگر از رسول الله و اهل بیت پاکش صلوات الله علیهم بر لزوم و ثواب گریه بر مصائب امام حسین علیه السلام که اگر همه را ذکر کنیم کتابی می‌شود.


آیا بزرگداشت و تبلیغ و ترویج مولوی خیانت به اهل بیت نیست که روز عاشورا را روز ماتم می‌دانستند و در این روز به گریه می‌افتادند؟

آیا نعوذ بالله به حال پیامبر و اهل بیت باید گریست؟


چه زیبا در زیارت عاشورا می خوانیم که :


وَ هذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ.


و این روز روزى است که شادمان شدند به این روز دودمان زیاد و دودمان مروان بخاطر کشتنشان حضرت حسین صلوات الله علیه را ...

  • ۳۱ شهریور ۹۷ ، ۰۲:۱۴
  • خادم المهدی

خودزنی خونین اهل سنت عمری صوفی قادری در کردستان


آن‌ها معتقدند اینکار موجب تهذیب نفس می‌شود!!!





  • ۲۸ شهریور ۹۷ ، ۰۰:۳۰
  • خادم المهدی